الان که دارم فکر می کنم همیشه تو وجودم جدال بوده.بین تصمیم برای انجام کارایی که باید انجام بدم و کارایی که دوست دارم انجامشون بدم.یادمه یه بار بچه که بودم با بابام رفتیم مغازه ی اسباب بازی فروشی تا یه اسباب بازی بگیرم.دو دل بودم که لوازم پزشکی رو انتخاب کنم یا اون ارگ کوچیکه روآخرشم اون لوازم پزشکیه رو انتخاب کردم! الانم همونجوره. هیچی عوض نشده تو وجودم. من ، در حالیکه هم پزشکی و هم موسیقی رو دوست دارم تایمم رو به درسم اختصاص میدم. در واقع دلم میخواد که یه تایمی هم واسه یاد گرفتن سه تار بذارم ولی به برنامه های روزانه ام یه نگاهی میندازمو و سرم رو میندازم پایین و از عمیق ترین نقطه ی قلبم آه می کشم شاید یه روزی رفتم دنبالشکسی چه میدونه. روزگار ثابت و بکنواخت نبودنش رو بارها بهم ثابت کرده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها